سحرگاهان که مخمور شبانه

دل گفته ها و ناگفته های سحرگاه از رها ، رهای رها

سحرگاهان که مخمور شبانه

دل گفته ها و ناگفته های سحرگاه از رها ، رهای رها

باران که آمد ....

 

باران که آمد ....من ماندم و یک جفت پای خسته 

در میان کوچه ی بی عابر 

و تو دوباره باریدی بر تمام من 

تمام من که از یاد برده بودم کیستم و چیستم 

باران که آمد ... بیادت بر تمام خویش گریستم  

 

باران که آمد ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد