سحرگاهان که مخمور شبانه

دل گفته ها و ناگفته های سحرگاه از رها ، رهای رها

سحرگاهان که مخمور شبانه

دل گفته ها و ناگفته های سحرگاه از رها ، رهای رها

حدیث نفس

  

  

ای روان من ، چنان " امروز" گفتن را به تو آموخته ام که " روزی " و " روزگاری " را بر زبان  می آوری وآنکه  بالای " اینجا " و " آنجا " و " آن سوی " به آهنگ خویش برقصی  . 

 

  ای روان من ، ازهر ظلمتی زوایای تورا آزاد کرده ام  وهر غباری را از تو شسته ام  و نیز همه عنکبوتان  و نورهای  ظلمت آمیز را .  

 

  ای روان من ، شرم کوچک وفضیلت های  نهفته را  از تو  دور کرده ام و خرسندت ساخته ام که  فرا  روی خورشید عریان  بر آیی .  

 

تند باد " اندیشه " را بر  دریای  پر  خروشت  وزاندم و ابرهای  تیره را از  بالایت  راندم نشان " گناه "  کشنده  را از تو زدودم .  

 

  ای روان من ، به تو حق  می دهم که  همچون  تند باد  " نه "  و چون افق  صاف " آری " بگویی . آنگاه همچون نور آرام  خواهی  توانست  از میان  تند بادهای  سرکش بگذری .  

 

  ای روان من ،  به تو آزادی بخشیدم تا بتوانی  با آن بر آنچه  هست و آنچه  تواند بود ، چیره شوی . هیچ کس همچون تو لذت آینده  را  نمی شناسد 

     

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد