ای روان من ، چنان " امروز" گفتن را به تو آموخته ام که " روزی " و " روزگاری " را بر زبان می آوری وآنکه بالای " اینجا " و " آنجا " و " آن سوی " به آهنگ خویش برقصی .
ای روان من ، ازهر ظلمتی زوایای تورا آزاد کرده ام وهر غباری را از تو شسته ام و نیز همه عنکبوتان و نورهای ظلمت آمیز را .
ای روان من ، شرم کوچک وفضیلت های نهفته را از تو دور کرده ام و خرسندت ساخته ام که فرا روی خورشید عریان بر آیی .
تند باد " اندیشه " را بر دریای پر خروشت وزاندم و ابرهای تیره را از بالایت راندم نشان " گناه " کشنده را از تو زدودم .
ای روان من ، به تو حق می دهم که همچون تند باد " نه " و چون افق صاف " آری " بگویی . آنگاه همچون نور آرام خواهی توانست از میان تند بادهای سرکش بگذری .
ای روان من ، به تو آزادی بخشیدم تا بتوانی با آن بر آنچه هست و آنچه تواند بود ، چیره شوی . هیچ کس همچون تو لذت آینده را نمی شناسد
.
.